محل تبلیغات شما

سلامم.

 

این هفته شلوغ ترین و سخت ترین هفته بود برام

 

فرض کنید دو تا برنامه خفن پرورشی برا کلاس ما بود.

 

و منم مسئول دوتاشون بودم و یهو این دو تا برنامه افتاد توی یه روز

 

پدرمون در اومد . البته فقط پدر من :/ چون هیچکی عین خیالش نبود

 

منم برای اینکه خودمو نشون بدم و بگم عارههههه منم از این کارا کردم 

 

بکوب داشتم برنامه میچیدم و وسیله میخریدم تولید محتوا میکردم.

 

یعنی تنها کاری که بچه ها کردن این بود که

 

به مسئول پرورشی گفتن من رتبه سوم مجریگری شدم:/

 

و بعد این حرف عملا بدبخت شدم://// و این خانوم منو کرد مجری برنامهههه

 

حالا علاوه بر کارایی که باید میکردم باید متن مجری رو هم درمیاوردم

 

کمبود خواب. درسای عقب افتاده وای نگمممم:((((

 

کلن از برنامه عقب افتادم و این یعنی توی این پنجشنبه جمعه باید بکوب بخونم

 

برناممون سه شنبه بود و دوشنبه من ساعت 6 رسیده بودم خونه

 

خیلییییییییی خوابم میومد و نباید میخوابیدم :/ اصنااااا حالم بد بود

 

توی مدرسه هم هعی کلاسا رو میومدم بیرون و پشتیبان جانم هعی میگفت حالت خوبه؟؟

 

میگفتم اوهوممم نگام میکرد و چشاشو ریز میکرد و میگفت کاشکی دروغ نمیگفتی:/

 

میگفتم از کجا معلومه دروغم؟؟ میگفت دروغ میگی چشات میلرزه:)

 

بعد هروقت میرم تو اتاقش دو زانو میشینم رو زمین بعد میگه نکن اینکارو

 

میگم خانووم چ اشکالی داره خووو میگه کثیف میشه 

 

میگم عادت ندارم کسیو از بالا نگا کنم:)) بعد میخنده:)))

 

نبی(رفیقوم) بهم میگه کراش زده روت لعنتیییییی بعد میگم از کجا فهمیدی؟؟

 

میگه رفتارش با تو فرق داره و خیلییی حواسش بهته

 

راس میگه خیلییی حواسش بهم هست یه چیزیو اروم به دوستم میگم میشنوه

 

و همه استوریامو میبینه و ریپلای میکنه . 

 

دوشنبه که حالم بد بود هعی میگفت حالت خوب نیستا میگفتم مهم نی خانوووم

 

میگهه عهه یعنی چی مهم نیییییییییییی بیا ببینم چتهههههه

 

کلیییییییییی بهم کمک کرد برای درست کردن وسایل برنامه 

 

کلییییییییی بهم پیشنهاد داد برای برناممون

 

و حتی نشست برامون نوشته طراحی کرد

 

سه شنبه هم با تموم کارایی که داشت اومد تو برنامم نشست

 

و هعی با لبخند از اون لبخند تحسینا نگام میکرد

 

قبل برنامه رفتم پیشش گفتم خانووووووووووم گف جانممممممممم

 

گفتم دعا کنیدا گفت برااا چی؟؟؟؟ گفت وا خانوم برا برنامه دیگه:/

 

گفت اها ترسیدم کههه چشممممم موفق باشین:)

 

واییییییییییی خدااااااااا اخععع چقد خوبههه ایننن:)))

 

امروزم که نبود:( همیشه چهارشنبه ها نیس و هفته پیش شنبه هم نبود:((

 

امروز منم نموندم مدرسه و اومدم خونه.

 

البته خوب باید میرفتم بیمارستان ولی گفته بودم برمیگردم مدرسه 

 

ولی وقتی نیست حوصلم سر میره تو مدرسه و برا همین برنگشتم مدرسه

 

اخخخخ فردا باهاش کلاس دارم:)))))))))

 

میدونم پنج شنبس ولی همین که معلمم شده و

 

میتونم بیشتر کرم بریزم بهش خوشالووم:)))

هوووف دارم گسسته میشم:/

و چهارشنبه ای دیگر

برنامه ,هم ,هعی ,تو ,بهم ,میگفت ,شنبه هم ,میگفت حالت ,دو تا ,تا برنامه ,میکرد و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها